نقد آسیب شناختی پژوهش در حوزه
محمد حسین پژوهنده 1
خلاصه
براي پيشبرد اهداف ديني نياز به تبيين مسائل آن داريم كه جز از طريق پژوهش امكان پذير نبوده و طريقة اجتهاد و تفقه ديني تا كنون نيز در سيرة مرضية علماي ما بر همين اصل استواري داشته است.
در واقع، پژوهش واقعي بحث و كاوش و به كار گيري فكر و انديشه در كشف رابطه هاي مسائل با يكديگر است كه در حوزه هاي علمي سنتي ما جريان و روايي داشته است و اگر روي اين مسأله دقيق بشويم در واقع، غربيان نيز پس از انجام پژوهش هاي استقرايي كه در قالب ميداني و يا كتابخانه اي/آرشيوي صورت مي گيرد، در گام واپسين كه نياز به استنتاج رخ مي نمايد، به همان شيوة اجتهادگونه رويكرد مي نمايند؛ و اين مطلبي است كه نويسنده در آغاز بحث بدان اشاره نموده است.
تمامي بحث شامل يك مقدمه، سه بخش و يك خاتمه است.
وي در مقدمه به يادكرد چند نكتة تمهيدي پرداخته؛ سپس در سه عرصة مرتبط اما مختلف، بحث را پي مي گيرد:
در بخش نخست نگاهي دارد به كاستي هاي عمومي پژوهش كه عموماٌ به سياست گذاري ها مربوط مي شوند چون: توليد مسأله، رويكرد به كميت به جاي كيفيت در برنامه ها و در ضمن آن، رويكرد به تأليف به جاي تحقيق، آفت ترجمه گرايي، اتكا بر بنيان هاي سست فلسفة غرب.
دومين بخش آن به مسائل پژوهش بيرون از حوزة شخصي پژوهشگر مي پردازد كه در دو عنوان كلي مسائل مادي و معنوي جاي مي گيرند.
و آسيب هاي درون شخصي معطوف به پژوهشگران مسألة ديگر او در بخش سوم اين نوشتار مي باشد كه از رخنه هاي رواني، فكري، معرفتي، تجربي و غيره در پژوهشگر سخن مي گويد؛ و ختام گفتمان را نيز سه راهبرد چكيده از متن تشكيل مي دهد كه به دليل رعايت اختصار مطلوب، اطلاع بر همة آن ها را به مطالعة مقاله وا مي گذارد.
كليد واژه ها: پژوهش، پژوهش حوزوي، آسيب شناسي پژوهش، توليد علم، فرهنگ پژوهش.
«تو مو می بینی و من پیچش مو،
تو ابرو من اشارت های ابرو،
تو قد می بینی و من جلوة ناز؛
تو مژگان من نگاه ناوک انداز»
مقدمه در چند محور:
فراز نخست گفتمان را به مناسبت آنچه از آن سخن خواهیم داشت، با یک رباعی آغاز نمودیم.
و اما مسألة اصلي تحقيق، چيزي جز برون شد از بن بست ها و بندش هايي نيست كه در مسير پژوهش قرار دارند و در پي رخ نمودن نياز به استنتاج و كشف واقع وجود خود را آشكار مي سازند و دست يابي بدان ها از طريق آسيب شناسي امكان پذير مي گردد؛ اما پيش از ورود به عرصة شناسايي آسيب ها، ناگزير از طرح مقدمه اي شامل چند محور يادكرد است كه در زير بدان عطف توجه مي نماييم. نگارنده با چنين رويكردي به مسأله بحث خود را پيش مي گيرد و پرداختن به راهبرد و راهكار چاره جويانه را به عناصر آگاه و مجرب وامي گذارد؛ هر چند كه در پايان به ارائة چند راهبرد نمونه نيز پرداخته است.
1. نقش پژوهش در حل معضلات اجتماعی
یکی از انواع دلالت های های التزامی مطالعات دانشمندان که دانش های درجه دومی را نیز می سازد، دریافت نکات دقیق مرتبط و غیر مراد نویسنده و دانشمند است که توسط کاوشگر تیز بین قابل لمس می گردد و از آن جمله است نقش پژوهشگری دانشمندان و فلاسفه سنتی ما؛ چنان که می بینیم آنان به کسب داده ها بسنده نکرده اند و همواره در نگاه به مو پیچش آن را مورد مداقه نظر قرار داده اند و به کشف تازه ای رسیده اندکه تا آن موقع بر اسلاف آنان پوشیده بوده است. مثال: سیبی از درخت می افتد و نیوتن از این افتادن قانون جاذبه عمومی را کشف می کند؛ یا فیثاغورث از فرو شدن در آب خزینه حمام قانون ریاضی کاهش وزن اجسام در آب را در می یابد. و این در حالی اتفاق می افند که پیش از آن همه به حمام می رفته اند و شاهد افتادن سیب از درخت نیز بوده اند.
در حقیقت این تأمل و رد نشدن ساده از برابر رویدادها و نگاه مکتشفانه در رمز و راز پنهانی آن، موجب ازدیاد و انباشت آگاهی ها گردیده، و این همان پژوهشی است که پیشینیان ما با ردیابی و پیگیری آن و انتقال به اخلاف خود، دانش و حکمت را تا بدین جا رسانیده اند.
2. نیاز تبلیغی دین به پژوهش
معرفي سيماي راستين و حياتبخش دين به صورت همه جانبه و نظام مند با استفاده از متون ديني توام با پژوهش تطبيقي و نيز بهره گيري از عقلانيت پذيرفته شده در حوزه معرفت شناختي مي تواند گامي بلند در جهت پاسخگويي به همه تاملات موجود و راهي روشن براي خروج از بن بست مغالطات مدعيان خردورزي و متحجران گرفتار دام كهنه پرستي و خرافه گرايي باشد ، و همة اينها اين وظيفة خطير را پيش روي ما مينهد كه بايد بر عمق مطالعات افزود و گسترة آن را توسعه بخشيد و هوشيارتر از هميشه به كارشناسي امور روي آورد ، كه اين امر نياز ما را به پژوهش فراگير ، و به عبارت ديگر « نظام پژوهش محور» يادآور ميشود . با اين حال ، پژوهش منسجم ، با ويژگي هاي مختص به موضوع ، و جامع نگري طبعاً ورود خاص و مستقلي را در اين عرصه ايجاب مي كند .
3. پژوهش ، به مثابه عامل رشد و توسعة علمي
رشد علمي و صنعتي به ويژه در روي آوردن به دانشهاي راهبردي و صنايع مادر، احساس تحقير در برابر بيگانگان را از ميان ميبرد و ملّت را متكي بهخود و ملل تحت سلطه ديگر را اميدوار ميگرداند و عزّت و استقلال ملي را به بار مي نشاند و همراه با اين ثمرات، موجبات پذيرش توجيهات و تبيين اهداف فرهنگي را فراهم مي سازد و كمترين ضايعهاي را (چنانكه در غرب وجود دارد) با وجود فرهنگ متعالي و غني مكتبي و ملي كه ما آن را دارا هستيم به وجود نخواهد آورد .
همچنين، رويكرد به علم و تكنولوژي مدرن سبب ايجاد مشاغل اصلي و درآمد بالا و پديد آمدن جوّ اعتماد به خود و بي نيازي نسبي از بيگانگان و در نتيجه، تأثير پذيري تبليغات و توجيهات در زمينة مردم نسبت به مسائل فرهنگي مي شود .
البته ممكن است براي بعضي چنين توهمي پيش بيايد كه صنعتي شدن كشور سبب پديدآمدن قهري فرهنگي همانند فرهنگ غربي در جامعه می شود، ليكن اگر پيش هنگام آن، آموزشهاي فرهنگی لازم به مردم داده شود، با وجود تعاليم اسلامي روح خداجویی، يگانگي، همدردي، اخوّت و برابري در پيكر جامعه دميده خواهد شد چنان که با احساس يكدلي نسبت به يكديگر بتوانند همراه با اشتغالات صنعتي و غيره به صورت جامعه اي هوشمند و زنده در صحنة بين المللي حضور يابند و همین موضوع ضرورت پژوهش های دینی حوزوی را در این شرایط مضاعف می گرداند زیرا اگر با این گونه تحقیقات فرهنگ دینی تبیین نگشته، جای خود را نیابد، بی شک نیاز طبیعی به فرهنگ زمینه را برای پذیرش فرهنگ بدیل فراهم می سازد.
4. ویژگی پژوهش حوزوی
يك پژوهشگر زبده و پر تجربه و انديشمند خوب مىداند که يك طرح پژوهشی از دو بخش تشكيل مىشود: يك / مقدمات و تمهيدات. دو/ اصل كارهاى تحقيق، كه تحليل دادهها، پردازش اطلاعات و استنتاج از فرايندها است.
با این توصیف نتیجه می گیریم که كه تتبع و استقرا همان چيزى كه مستقلاً عنوان تحقيق در عرف ما به خود مىگيرد مقدمه تمهيدى براى كار تحقيق است نه خود آن. و اين بدین معنا است که قبل از در اختيار داشتن اطلاعات كامل و گسترده در زمينه كارهايى كه صورت گرفته و نتايج به دست آمده و نظريههاى علمى كه وجود دارد، نمىتوان در مورد چیزی تحقيق نمود.
حال اگر بخشى از كل طرح وجود نداشته باشد آيا مىتوان اميدى به حاصل كارامد آن داشت؟ با اين مقدمه مىخواهيم روشن كنيم كه با حدس علمى نزديك به يقين مىتوان اذعان داشت كه ايراد كار پژوهشگران ما كه كارشان مورد استفاده بخش اجرايى - دولتى يا خصوصى - قرار نمىگيرد همان ناقص انجام شدن كار تحقيق است و چه جالب حضرت آية اللَّه خامنهاى روى اين نكته انگشت نهادهاند كه:
«آنچه امروزه در جامعه ما به عنوان روش تحقيق به كار گرفته مىشود اقتباس از روش تحقيق در غرب است كه لزوماً به حال ما مفيد نبوده است. در واقع روش تحقيق به سبك غربى چيزى است كه در حوزههاى علميه از آن به تتبع ياد مىشود، يعنى پيروى كردن و گشتن و جمع كردن آثار ديگر و ارائه آنها بدون آن كه در آن كار پژوهشى و انديشهاى صورت گرفته باشد ولى آنچه مد نظر اسلام است و در حوزههاى علميه نيز، كم و بيش روى آن تكيه مىشود تحقيق به معناى واقع كلمه است، يعنى غور در انديشه و تعميق در آن براى به دست آوردن تعميم آن؛ و اين شيوه مىتواند الگوى مناسب و مفيدى براى جامعه دانشگاهى در زمينه تحقيق باشد...
شما تحقيقات اينها را نگاه كنيد. نوع تحقيقاتى كه اينها دارند در مقابل آنچه در عرف ما طلبهها تحقيق ناميده مىشود اصلاً تحقيق نيست، تتبع است، در حوزههاى علميه بين تحقيق و تتبع فرق مىگذاريم... تتبع يك حركت عرضى و سطحى است، اما تحقيق يك حركت عمقى است» (كيهان17837: 7. از بيانات معظم له در ديدار با دانشجويان و روحانيون 26 / 9 / 1362).
دكتر رضا منصورى (كيهان 17835: 5) در ارتباط با جديد بودن انديشه پژوهش دانشگاهی متعارف مىگويد: «موضوع تحقيق اساساً بعد از پيروزى انقلاب اسلامى از سال 1368 به بعد در كشور ما متولد شده است. بايد توجه داشت با تاسيس يك دانشگاه و يا يك مركز تحقيقاتى، پژوهش در هيچ كشورى وارد نمىشود. بنابراين طبيعى است اگر اشكالاتى از قبيل مساله ياد شده با آن همراه باشد» .
با این حال، آنچه به نظر نگارنده می رسد این است که غربیان در ارائه و تحویل فن و روش ها شگرد آخر را برای خود محفوظ داشته اند تا چونان بند نافی دانش ورزان سایر کشورها را تا آخر به آنان وابسته و دنباله رو آنان نگاه دارد و گر نه با تتبع به تنهایی، تنها داده هایی گردآوری می شود که به خودی خود فاقد کارایی می باشد و هرگز نمی توانست آنان را به موقعیتی که در آن هستند برساند چنان که ما را نیز نرسانده است و شاهد بر این نکته استقلال فکری در دانش هسته ای است که تا خود آن را جست و جو نکردیم و برای کشف قانون حاکم بر اتم ها به پویش و پژوهش واقعی دست نیازیدیم، نتیجه همان وابسته بودن به روسیه و اروپا و چین و دیگران بود.
در عمل کلیدی پژوهش چنان که بدان اشاره شد، «علاوه بر گزینش و گردآوری داده های تجربی کار علمی اغلب متضمن تحقیق در منابع پراکنده است تا رسیدن به واقعیت ها و فرضیه های مربوط میسر گردد. همچنین متضمن جمع بندی این واقعیت ها، تلفیق اطلاعات متعارض، و نظریه سازی در باب عنوان های مورد مطالعه است. یکی دیگر از جنبه های پژوهش ارزشیابی است که به سرعت در حال رشد است و از این روی، شایستة بحث جداگانه ای است» (بالارد، بروز و پارکر، 1980 از : ازکمپ، 1386 ، 49)2.
روی این حساب می بینیم خودشان دقیقاً همان چیزی را که به ما آموخته اند، در پژوهش ها استفاده نمی کنند و دقیقاً شیوه ای را به کار می برند که پژوهشگران سنتی ما در حوزه های علوم اسلامی از آن سود می برده اند. نظر به این نکته می توان این گونه تقلید های ساده لوحانه از غربیان را نوعی آسیب جدی برای پژوهش تلقی نمود. با رویکرد به این واقعیت آیا مصداق این بیت خواجه حافظ نخواهیم بود که:
«سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد،
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد،
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است،
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد» (حافظ، 1380، 96).3
با عنایت به این نکته ها آنچه به نظر نگارنده در رابطه با کارا نمودن پژوهش در حوزه (و سایر مراکز مرتبط)، با عطف نظر به آسیب های شناخته شده می آید، مطالبی را در سه بخش زیر قلمی ساخته، دور از سیاق رایج متکی بر ارجاعات فراوان! به نظر اولیای امور می رساند.
بخش نخست: كاستی ها در سياست گذاري
نبود مرجع قانونی به عنوان نهاد سیاست گذاری در پژوهش
مسائل جامعه به لحاظ تعدد و تنوع آن ها، همچنین پراکندگی مراکز و خیزشگاه های مسائل، همواره از نظرها دور می مانند. مجموعة مسائل اگر در پایانه ای متمرکز شوند، آگاهی بر آن ها برای متصدیان عالی برنامه ریزی کلان آسان می شود تا بتوانند در جهت حل آن قیام نمایند؛ از سویی دیگر برای برنامه ریزان پژوهشی در هر واحد و ارگانی که هستند نیز امکان دستیابی به نیازها فراهم می گردد.
فایدة دیگر چنین نهادی امکان تقسیم کار به لحاظ توانایی ها است تا هر مسأله ای به واحد تخصصی مربوط به آن ارجاع گردد.
آسیبی که در اثر نبود چنین نهادی بر جامعه وارد می شود چیزی نیست جز پراکنده کاری، دور ماندن از سلامت نبض طبیعی حرکت جامعه، هرز رفتن نیرو و انرژی فکری اندیشمندان در اثر کارهای مشابه و احیاناً تکراری.
هدفگیری نادرست در امر تولید مسأله
از جائى كه «هر سكه دو رو دارد» و حقوق متقابل هستند، چنان كه پژوهش و پژوهشگران بر جامعه و دولت و يك ديگر حقوقى دارند، مسلماً آنان نيز در برابر آن ها مسؤولند و اين مسؤوليت همان حقوقى است كه اينان بايد نسبت به آن متعهد باشند؛ از اين روى، براى رفع اين نقيصه تحقيقى به دو نمونه مهم از حقوق معنوى جامعه بر پژوهشگران اشاره مىشود:
1. مسأله آفرينى، يعنى علاوه بر آن كه يك پژوهشگر اصيل در پى نوآورى، ابداع نظريه و خلق پديده فكرى تازه بايد باشد بايد تلاش او بر اين باشد كه جامعه را نسبت به آنچه بايد بدانند و اكنون صورت مسأله براى آنها دانسته نيست آگاه نمايند كه اين امر مىطلبد تا آنان همواره به مثابه كاوشگران طلا در ظلمات با چراغ استدلال و برهان عقلى به جست و جو بردازند.
ما اجمالاً مىدانيم كه نسبت معلومات بشرى به مجهولات، نسبت عدد 1 به جهان اعداد است؛ اما دقيقاً نمىدانيم اين مجهولات كدامها هستند. در حقيقت اگر بخواهيم تعريفى از دانش بشرى داشته باشيم بايد بگوئيم مجموعه صورت مسألههاى حل نشده است؛ ليكن روشن است كه در آغاز هيچ مسألهاى بشر نداشته است زيرا نمىدانسته است كه چه نمىداند؛ و اين انديشمندان بودهاند كه هر كدام بر تعدادى از مسألهها افزودهاند. يكى از بزرگان در اين رابطه مىگويد: اگر زمانى تعداد مسائل حل شده براى يك نفر فضل شمرده مي شد اكنون ميزان وقوف او بر مسألههاى پاسخ نداده نشانه آن است. در حقيقت استاد آن كس است كه هر روز بر ميزان مجهول هاى فراگيران خود بيفزايد تا خود و آنان در پى گشودن رازهاى پوشيده برآيند و بشريت را يك گام به جلو برانند؛ و همين جا است كه فرق تحقيق و تأليف نيز روشن مىشود چه آن كه تأليف فقط گردآورى دانستهها يا به عبارتى پاسخ ها است ليكن تحقيق كشف اصل سؤال ها است.
بنا بر اين تحقيق آن است كه بيشترين «چرا» را در ضمن خود داشته باشد و اين حقى است معنوى كه از سوى آفريدگار بر عهده «اهل كتاب» و دانش و معرفت و انديشمندان نهاده شده است كه:
«و اذ اخذ اللَّه ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيِّننِّه للنِّاس» (آل عمران: 178)
و امير المؤمنين على عليهالسلام در خطبه معروف به شقشقيه (خطبة سوم نهج البلاغه) داعى خود براى قيام به امر حكومت را اداى اين ميثاق دانسته است: «و خدا از دانشمندان پيمان گرفته تا نسبت به شكمخوارگى ستمگر و گرسنگى ستمكشيده آرام ننشينند» (امام علي، 1376، 6) و آرام ننشستن دانشمندان نه همان برخاستن و جدال فيزيكى است كه مهمتر از آن بيان حقايق و روشن كردن اذهان نسبت به حقوق شان مىباشد، همان كارى كه خود حضرت مولا در طول آن پنج ساله پر بحران انجام داد.
2. بازگشايى قفل هاى بسته و چاره جويى با درك موقعيت بحران، ما در طول اين تحقيق از مشكلاتى سخن خواهيم گفت كه حل نشده اند - هر چند برخى در حال حل شدن است - اما انصاف آن است كه بيشترين سهم در بازگشايى اين قفل هاى بسته بر عهدة پژوهشگران است و اين حقى است اخلاقى بر عهده كسى كه از عهده حل مسالهاى بر مىآيد تا در جهت حل آن قيام نمايد. به راستى جز يك محقق چه كسى مىتواند اولا مسالهها را بشناسد و ثانياً آن ها را حل نمايد؟ به قول يكى از کارآگاهان:
«محققان و پژوهشگران نه تنها نبايد به بهانه كمبود بودجه، كار تحقيقات و پژوهش را زمين بگذارند بلكه بايد به عنوان يك پژوهش درباره دلايل اصلى كمبود بودجه تحقيقاتى كشور، و راه هاى افزايش و رشد آن ها مطالعه كنند... اتفاقاً كار پژوهشگران در جهان، همواره مطالعه و ارائه طريق براى حل مشكلات و برداشتن موانع در راه رشد انسان است و پژوهشگران ايرانى نيز، نبايد توقع داشته باشند كه در جادههاى هموار و صاف حركت كنند. تلاش همه محققان جهان هميشه در اين جهت بوده است كه با نگاه تيز بين خود، موانع و مشكلات جوامع بشرى اعم از اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، و پزشكى را كشف كنند و براى آن ها چاره جويى كنند.
اساساً محققان دنبال مشكل و موانع مىگردند و از حركت در مسيرهاى هموار پرهيز دارند، اين ويژگى روحى بلند همه پژوهشگران و محققان است كه در مقابل مشكلات، خطر و مبارزه مىكنند تا آنها را از سر راه انسان بردارند.» (كيهان 17836: 5. گزارش از نصر الله دادار. توضيح آن كه گوينده اين سخن حكمت نامبرده نشده است.)
مطالعه در زندگى بزرگان اين مطلب را روشن مىكند كه آنان عمدتاً فقير و فاقد امكانات تحقيق بودهاند اما همچنان در راه كشف مجهول از پاى ننشستهاند و به فتوحات عظيمى دست يافتهاند كه از اين قبيل اند: ابن سينا، ملاصدرا، انيشتاين و... كه حتى علاوه بر نداشتن امكانات در برهه هايى از زندگى علمى شان از امنيت نيز، برخوردار نبودند و به قول تفتازانى هر سطرى را در شطرى از مدار زمين نگاشتهاند (ديباچة كتاب مطول)؛ و راز اين همه پيگيرى و تلاش فكرى همان احساس وظيفه نسبت به اداى دين يا حق اخلاقى معنوى است كه خود را عهده دار اداى آن مىيافتهاند.
3. از جایی که پژوهشگران همان کاوشگران عرصة دانش و معارفند، نقش راهنما، دیدبان و بلد را در کاروان تکامل بشریت بر عهده دارند و در این ارتباط آن چه مهم است رابطة مسأله ها با نیاز های اولویت دار جامعه است؛ با این توصیف پر روشن است که اگر مسیر کشف مسأله ها به سویی، و مسیر نیازهای جامعه به سمتی دیگر برود و متناظر با یک دیگر نباشند، عارضه ای که در پی خواهد داشت، انزوای پژوهش و پژوهشگران است و به دبنال آن، پدید آمدن حرکت ضد علمی4 در جامعه است که آن را در نهایت به سمت بیچارگی و دریوزگی اجانب خواهد کشانید که فعلاً در بارة مسؤول این پیامد ناگوار داوری نمی کنیم، اما روشن است که یکی از جوانب امر به پژوهش هایی ارتباط پیدا می کند که یا مسألة مرتبط با نیاز نداشته اند، و یا مسألة آن ها بیرون از اولویت نیاز بوده است (البته تلاش های علمی فاقد مسأله موضوعاً از بحث پژوهش بیرون اند).
رويكرد به كميت به جاي كيفيت در برنامهها
عصري كه ما در آن قرار گرفتهايم، از ويژگيهاي خاص خود برخوردار است كه يكي از آنها شتاب افزون بر ثانيه است كه شاهد آن هستيم؛ و در اين ميان غافلگير شدن جوامع روبه رشد – بهويژه جامعه ايرانى كه از دير زمان در حالت استضعاف بوده - سبب فرو رفتن در باتلاقى گرديده است كه چنان بيشة خرمى از دور جلوهنمايى كرده زعماى قوم را به خود جذب كرده است؛ و اين همانا غنودن در بستر ناز رفاهگرايي است كه با شاخصة «كميتگرايى» جلوهگر شده است.
قربانى شدن كيفيت در پاى عروس كميت، نهايتاً پژوهش را تا حد يك شغل براى افراد ناتوان تنزيل موقعيت مىدهد و چون نمىتواند به حقوق واقعي خود برسد ناچار با تغيير جهت به سمت كارهاى بيزنسى و روزمره روي ميآورد، زيرا هويت علمى و انديشهاى حرمت يافتهاى براى خود نمىشناسد؛ چه آن كه او در چنين آشفته بازاري نميتواند بهدنبال رازدانى در جهت بهبود كيفيتها باشد؛ كيفيتى كه متاعى بى مشترى است و در اين بازار مكاره سرنوشتى غمبار و عبرت آموز دارد.
در اين باراز كه همه مىكوشند تا بر حجم نقدينگى بانكى خود بيافزايند چون پژوهش را به ثمنى بخس مىخرند پژوهندگان ما مىكوشند تا از حجم ساعات آن بكاهند و بر ساعات تدريس، مديريت اقتصادى و كارهاى پر درآمد بيافزايند؛ هر چند كه تدريس هم، همان چيزى نيست كه در وظيفة سازمان علمى تعريف شده و نياز به سه برابر پژوهش و مطالعة قبلى دارد، در چنين وضعيتي تدريس مىتواند بهصورت بسته بندىهاى بىتاريخ، يا كپيههاى چندمنظوره ارائه شود!
اين مصيبت هولناك گر چه پوسته شيرين و ارضا كنندهاي دارد، ليكن در متن خود حامل سمي است كه سرانجام جامعه را به ورطه نيستي و در يوزگي و گدايي اجانب مي كشاند زيرا دل خوش كردن به كميت تهي از كيفيت سبب دور افتادن از حقيقت و بي رغبتي نشان دادن نسبت به آموزش، پژوهش ، ابداع و نوآوري و دل نهادن به رازكاوي و ماهيتشناسي سوژهها ميگردد...
بنا بر اين، ميطلبد كه سه آسيب جدي را همواره در اين راستا مد نظر قرار دهيم5 :
الف – رويكرد به تاليف به جاي تحقيق
آنچه در حوزههاي علمي ديني ما سابقاً رواج داشته ، دو نوع تلاش علمي بوده است :
يك / تفكر، انديشه، اقتراح و جوشش ذهن براي كشف مجهولات و سپس به رشتة تحرير كشاندن آنها .
دو / دهگردي و جستجوي خانه به خانه، كوي به كوي در پي يافتن قراين و شواهد و همخوان براي آنچه مفروض ذهن عالم به عنوان اصل علمي ميشده است كه به اين عمل در اصطلاح «استقراء» يا «تتبع» مي گفتند .
مورد دومي همان چيزي است كه امروز – به تقليد از غربيان – نام تحقيق به خود گرفته است و ما آن را از دانشجويان خود ميخواهيم. بگذريم از اين كه استقراء تا چه حدي و كدام نوع آن حجيت آور است ، و يا اين كه اصولاً استقرايي انجام ميشود يا نه؛ استقراء همان تحقيقي كه ما دنبال هستيم نيست .
مورد ديگري نيز از اين گونه شبه تحقيق وجود دارد كه شبيه همان استقراء است ليكن در كتابها و مجلات و نوشتارها؛ كه اگر كامل انجام شود نام آن تاليف خواهد بود، مگر آنكه از نمونههاي گرد آمده براي استخراج فكر جديد استفاده شود كه معمولاً بسيار نادر است .
اين در حالي است كه به گواهي تاريخ نويسان اسلامي - اعم از خودي و غير خودي - پيش از اين ما در اين جهت تا اين اندازه در استيصال نبودهايم.
«يك نگاهي به آثار منتشرة ما به نام اسلام و دين و مذهب ميتواند سطح رشد جامعه ما را بفهماند. اگر كتاب هاي اين زمان خود را با كتاب هاي هزار سال پيش خود مقايسه كنيم موجب شرمندگي خواهد بود.
فرنگي ها ميگويند اگر به كتاب هاي غربي ميخواهيد مراجعه كنيد بدان كتاب ها رجوع كنيد كه تاريخش به شما نزديك تر است، زيرا كتب غربي هر چه جلو آمده بهتر و متقن تر و علمي تر و تحقيقي تر شده است، ولي اگر به كتاب هاي شرقي و اسلامي ميخواهيد رجوع كنيد هر چه ميتوانيد به كتاب هايي رجوع كنيد كه تاريخش از شما دور تر است و مربوط است به قرون اوليه اسلامي زيرا هر چه جلو تر آمده بي ارزش تر شده است » (مطهري، بي تا ، 149(. يكي از کارشناسان در رابطه با اين آفت نوظهور گلايه مندانه مي گويد:
«امروزه بسياري از تأليف ها و نوشته ها به گزارشي آشفته وبي قاعده نزديك ترند تا تحقيق. اگر نويسنده اي آراي تني چند از بزرگان را بر هم زد و نوشتار خود را از نقل قول هاي بلند و كوتاه آكند و آن گاه خواننده را به اجبار نتيجه اي خوراند كه از مقدمات بحث دور و بيگانه است، جز زحمت بي حاصل چيز ديگري نيست» (خنيفر، 1386 ، 7).
اگر ما واقعا معتقديم كه «كلمة الله هي العليا» و «الاسلام يعلوا و لايعلي عليه» بايد در اين مسابقه جهاني شركت كنيم زيرا ديالوگ آن را داريم . اگر كسي مدعي شد كه من تيزپاترينم براي اين كه ادعاي خودش را ثابت كند بايد بپذيرد كه با ديگران مسابقه بدهد، چون يقين دارد پيروزي از آن اوست .
ب – آفت ترجمه گرايي
مسألة ديگر رويكردي است كه اخيراً به ترجمة متون غربيها واقع شده است . رويكرد به ترجمه را شايد برخي حسن به حساب آورند و در نقد نشريات حوزوي بگويند : عيبش اين است كه در صد ميزان آثار ترجمه نسبت به تأليف و تحقيق در آنها كم است ؛ اما از ديد اين نگارنده در نگاه به شرايط فعلي بايد اين رويكرد را يك آسيب تلقي كرد نه حسن. زيرا آنچه آنها مينويسند مسائل خودشان است نه مسائل ما ؛ و از اين روي ، موجب بروز تعارض فرهنگي در جامعة ما ميشود . بايد كاري كرد كه نهضت تحقيق به جاي نهضت ترجمه – كه امروز باب شده است – روي كار بيايد. نهضت ترجمه خوب است اما بوي خالي بودن عرصه از متن انديشه از آن به مشام مي رسد .
آفت مهم ترجمه اين است كه رسالت نشر افكار ديگران را در داخل جامعه به دوش مي كشد و جامعه را مقلد صرف بار مي آورد.
نشر افكار ديگران في نفسه امر مطلوبي است اما زماني كه قدرت تحليل در آن جامعه باشد و بتواند آن افكار را تجزيه و تحليل و گزينش براي فرايندسازي بر شاكلة هدف زندگي خاص خويش نموده و از آن ها فرآوردة مورد نياز خود را تأمين نمايد ، نه زماني كه جامعه از اين جهت عليل است و به ناچار عارضة تقليد را براي آن جامعه به ارمغان ميآورد ؛ كه در اين صورت نتيجه اي جز بازگشت استعمار ندارد .
ج – اتكاء بر بنيان هاي سست فلسفة غرب
بخش عمدهاي از ناكامي هااتكا بر بنيان هاي سست در اثر عقيم بودن تئوريها و نظريه ها است، چه آن كه يك امر تجربي - حتي تجربي محض -ناخودآگاه مبتني بر نظريهاي است كه ابتدا در ذهن منعقد شده است ، يعني در واقع هر پديدهاي مركب از دو بخش فيزيكي و غير فيزيكي است .حال اگر يكي از دو پايه آن ضعف داشته باشد يا اصلا بدان توجهي نباشد چه مصيبتي عايد خواهد گرديد؟ اما اين مسألة ما نيست ، مشكلي است كه در واقع، متوجه غرب است ؛ ليكن مصيبت آنجا است كه ما – گنج در آستينان كيسهتهي - در اين ارتباط دنبالهرو غرب باشيم .
«اين اشتباه نصيب بسياري از نويسندگان مسلمان عرب و دنباله روان ايراني آن ها شده است ، گمان برده اند كه دعوت قرآن كريم به مطالعه" آيات تكوين "در حقيقت به معني دعوت به خداشناسي تجربي است . گمان برده اند همين كه ما آيات تكوين را مورد مطالعه قرار داديم و از اين طريق به معرفت خداوند نايل شديم با يك دليل تجربي خدا را شناخته ايم ، غافل از اين كه حد تجربه فقط شناخت آثار خداوند است ، اما شناخت خداوند به كمك آثار شناخته شده از راه تجربه نوعي استدلال عقلي است ... (مطهري 1375، 190-191).
حقيقت اين است كه علت اين كه نظريه تكامل بر ضد استدلال معروف الهيون از راه اتقان صنع بر وجود خدا تلقي شد همانا ضعف دستگاه هاي فلسفي و حكمت الهي بود . آن ها به جاي اين كه از پيدايش نظريه تكامل به نفع مكتب الهيون استفاده كنند آن را چيزي بر ضد مكتب الهي تلقي كردند؛ زيرا چنين فرض كردند كه تنها با دفعي الوجود بودن جهان است كه جهان نيازمند به علت و پديد آورنده است و اگر جهان يا نوعي از انواع تدريجي الوجود باشد علل و عوامل تدريجي طبيعت براي توجيه آن ها كافي است . اين گونه فرضيات نشانه هاي ضعف دستگاه هاي فلسفي غرب است» (مطهري، همان : 138).
بخش دوم: مسائل پژوهش بيرون از حوزة شخصي پژوهشگر
مسائل بيروني مربوط به توفيق و ناكامي پژوهشگران اگر چه بسيارند و به همة آن ها نمي توان در اين مختصر اشاره نمود، ليكن به خاطر اهميت و نقش بسزاي دو مورد كه در اثر رعایت نشدن حقوق مادی و معنوی پژوهشگران دامنگير آنان مي گردند و نبود امنيت خاطر را سبب مي شوند، در زير بدان ها مي پردازيم.
الف: پراكندگي و اشتغال ذهن براي تأمین نیازهای مادی
چنان كه اشاره شد يك پژوهشگر ديني در برابر مسائل جامعه بر اساس تعهد مكتبي خود را مسؤول مي داند ليكن واقعيت اين است كه جامعه نيز در برابر اهل علم و تحقيق بايد احساس وظيفه نمايد، چه آن كه بيشتر محققان از نظر تأمين معاش در حد مطلوبي نمي باشند.
بسته بودن قلم در اين نيست كه نويسنده در محدوديت سياسي نتواند آنچه فكر مي كند را به رشته تحرير بياورد؛ وحشتناك ترين شكل بسته بودن قلم در وابسته بودن ذهن به اوليات زندگي شخص است كه هرچند داراي روحية فداكاري و ايثار بوده باشد او را لحظه اي رها نمي كنند. فرقي نميكند كه نويسنده در شرايطي قرار داشته باشد كه نتواند آنچه ميداند و ميفهمد را بر زبان قلم جاري نمايد ( همچون دوران خفقان فكري گذشته)، يا در اثر فقر حاكم به ناچار عملة قلم قرار گيرد و در شرايط يك طرفه سفارشي كار كند! در هر صورت، اين وضعيت بهمعناي بسته بودن قلم و يك آسيب جدي براي امر پژوهش است، چه براي افراد قوي كه در برابر ناملايمات از پاي در نميآيند و با وضع نابهسامان روزگار به مبارزه برميخيزند (همچون قضية مير داماد و جملة "آرد، نيست" او كه در خلال نامة سلطان نوشته بود)، و چه براي افراد ضعيفي كه از قدرت ايستادگي چنداني برخوردار نميباشند؛ زيرا افراد نوع اول نيز چون در مخمصة مادي يا اجتماعي گرفتار آيند دست كم، نيمي از وقت و فرصت بهينة آنان صرف برآورده شدن نيازهاي دست و پا گير زندگي ميشود؛ همچنين آنان براي تامين نيازهاي مطالعاتي و يا انتشاراتي خود نياز مادي دارند كه جز از طريق تلاشهاي علمي براي آنان مقدور نميباشد.
در اينجا روي سخن با كساني است كه بهعنوان نمايندة قدرت و مكنت مردم و جامعه قرار دارند لذا در زمانه و كشوري كه انقلاب آن انفجار نور بوده، و فرایند آموزه های مکتبی که با كلمة "اقرأ" (سورة العلق. آيه 1- 5) آغاز گرديده است، اين توقعي دور از انتظار نيست.
مسؤولان امور علمي فرهنگي كشور ( خصوصاٌ پس از راه افتادن نهضت توليد علم و حمايت از نخبگان) بهحكم وجدان و عقل سليم وظيفه دارند نسبت به اين مورد حساسيت نشان دهند و اين مانع را از سر راه تحقيق و پژوهش كارامد بر دارند. پژوهندگان را شناسايي و تحت پوشش حمايت مالي قرار دهند و نگذارند تنگي معاش، آنان را وادار به رها كردن عرصة ابتكار و آفرينش و نوآوري نموده در بند كمترين و ناچيزترين بند يعني گذران سادة معاش گرفتار نمايد تا به روزمرهگي دچار گردند.
نگارنده در طرح ذهني اين نوشتار ابتدا بسياري از آسيب هاي درون شخصي را از نظر گذرانيد همچون: روش شناسي، مهارت در نويسندگي، آشنايي با اصول تحقيق دانشگاهي و گردش كار و تست نمودن آن، تسلط بر ادبيات و سبك هاي ادبي زمينه هاي مختلف نگارشي، و... ليكن به همين دليل از يادكرد آن ها منصرف گرديد زيرا تا آنجا كه اشخاص محقق حوزوي را مي شناسد در جهت مهارت و آگاهي بر فنون مختلف تحقيق لنگشي در كارشان وجود ندارد جز حصاري بودن در مسائل زندگي كه گرفتاري ذهن را به همراه دارد و شخص را ناچار به قبول كار زياد با كيغيت احياناً پايين مي نمايد (و اين در حالي است كه يك تحقيق كامل و جامع روي يك مسأله را در كمتر از زمان يك سال نمي توان ارائه داد).
ما دوست داریم برای راحتی کار به نظر و تئوری در آسمان ذهن بسنده کنیم و حل مشکل ها را به گونه ای رؤیایی ارائه کنیم و از طرح محسوسات موانع طفره برویم و احیاناً با عزت نفس خود آن را مغایر بدانیم، كه در اين حال- بدون شک- مشکلات در سایه روشن رودرواسی ها همچنان حل ناشده خواهند ماند؛ لذا با کنار نهادن شرم نامقدس، شايد به جرات بتوان گفت که اکثر پژوهشگران حوزوی ما رسم و راه و شیوة آن را به خوبی واقفند، و خوب مي دانند كه قورمه/غورمه را با كدام يك از ق و غ مي نويسند، لیکن مسأله این نیست؛ باید با واقع نگری مهم ترين مانع پژوهش را ابتدا بيتمكني خود پژوهشگر دانست و آنگاه از فقدان بودجة پژوهشي، نبود برنامه، منطبق نبودن با نیازهای جامعه، پژوهشی نبودن کارها و... سخن به ميان آورد .
در دانش مديريت اين يك اصل است كه پيش از تفويض مسؤوليت و بيلان خواهي از يك عامل بايد به او تفويض اختيار مقتضي همراه با در اختيار نهادن امكانات لازم گردد و اين يعني بي مايه فطير است.
زماني كه بند جوف قلم ني را باید برداشت تا بند از قلم برداشته شود و قلمزن را قادر به جولان آن در عرصه نیازها بنماید، زماني كه در اعتراض به پائين بودن حقوق و كفاف ندادن هزينة زندگي، پژوهشگر را به مطالعة بيشتر جعاله ارجاع دهند، زمانی که معادله درآمد و هزینه ها از دو مجهولی گذشته به چند مجهولی رسیده باشد و... ديگر كجا يك محقق ميتواند در ظلمات انديشه ها و مجهولات گام نهاده، خبر از آب زندگاني براي تشنگان مانده در كوير بياورد؟ اين مرغ دام بر پا كجا ميتواند بر سدره بنشيند و از ذروة ناز كه تا سقف بلند آسمان ها سر كشيده افق هاي پهناورتري را از نظر بگذراند و امكان طرحي نو درانداختن را بررسي كند؟ پژوهنده بايد از نظر آسایش و فراغت ذهن در وضعيت آزاد و رهايي قرار داشته باشد تا روي نياز جامعه و ارزش های دینی و ملي مطالعه و توليد فكر و دانش نمايد، هم در چنین وضعیتی است که با عشق وافر می تواند هماي انديشه را در فضاي معارف به پرواز درآورد؛ چه آن كه "باز" حصاري شكار نميكند و اين طبيعي است که مرغ مانده در قفس، نتواند در آسمان بال بگشايد و از «سبأ» براي سليمان زمانة خود«نبأ» يقين بياورد!
زماني كه تعداد رفرنسها شاخص تعيين مقدار عيار پژوهشي بودن آن باشد نه دقت در نو بودن و كشف تازه داشتن و ارائة راهكار و راهبرد و فصل الخطاب بودن مناقشه ها چگونه ميتوان به تحقيق دل بست؟ و چه انتظاري از پژوهشگر ميتوان داشت که در جو ضد پژوهش دادة كاركردي عرضه كند و در مجموع كشور خودش را پيشتاز كشف هاي تازه نمايد! لذا با اين وضع همان طور دوگام پس، يك گام پيش به سير خود ادامه ميدهيم تا بالاخره به ته خط برسيم و در آن جا رسوب يابيم!
ب: دغدغة حقوق معنوی
در واقع هر كدام از حقوق عامه مرتبط با كليت پژوهش يا حقوق خاصه پژوهشگران بنا به ضرورت اجتماعى يا فردى به ديده تعقل در آن نگريسته شده است و رعايت خود را لزوما فرياد مىكند و چنان كه خواهيم ديد موجب ضايعاتى خواهد بود. اين چالش ها عبارتند از:
1. ناكار كردن پژوهش در اثر رعايت نكردن حق انتساب اثر، شايد براى خوانندگان عادى مساله اهميتى نداشته باشد ليكن براى يك محقق كه در پروژه خود به تحقيق هاى ديگران رجوع مىكند شناختن صاحب اثر تعيين كننده است و بسا كه او به علت درج نشدن نام و عنوان صاحب اثر از استفاده آن محروم مىگردد، چنان كه براى اين نويسنده بارها اتفاق افتاده كه به همين علت نتوانسته است از يك كار تحقيقى پر ارزشى كمك بگيرد. پيامد منفى ديگر آن اين است كه صاحب اثر مسلما در برابر چاپ بدون نام مقاومت خواهد كرد و مساله به دادرسى در محاكم قضايى كشيده خواهد شد و ممكن است پس از راى دادگاه ديگر فرصت انتشار آن - به دليل نقش زمان خاص - سپرى و پژوهش بى فايده گردد. (چون نمونهاى كه جناب حميد آيتى در پاورقى صفحه 138 مربوط به پژوهش خانم دكتر شادى طلب در مورد جامعهشناسى فاجعه و تجربه زلزله رودبار، انجام داده بودهاند و به دليل مخالفت نامبرده با نشر بدون نام متوقف مانده است.) بنابراين ناديده گرفتن حق معنوى انتساب اثر موجب محروم شدن جامعه از نتيجه كاوش نجات بخشى مىگردد كه شايد انتشار آن موجب تجديد نظر مسؤولين در برنامههاى اجرايى خود يا برنامه ريزى تازه براى دفاع پيشارو از يك هجمه و لطمه اجتماعى مىگرديد.
در واقع رعايت نكردن اين حق باعث بى ارزش شدن و ناكار كردن پژوهشى شده است كه پديد آورنده با خون دل و با رنج فكرى فراوان همچون فرزندى آن را به وجود آورده است و اين ظلمى آشكار است.
2. لوث نمودن تحقيق در اثر رعايت نكردن حق حرمت اثر و حرمت پژوهشگر، كه برخى آسوده طلبان براى اين كه زودتر سفارشى را آماده سازند مرتكب آن مىشوند. مورد اشاره ما سرقت هاى علمى و پژوهشى است چه آن كه تمام پژوهش باشد يا بخشى از آن و يا یک پاراگراف. چه اشكالی داشت اگر مؤلف به سنت نياكان ذكرى از صاحب سخن هم مىنمود تا هم كار خودش محكمتر جلوه مىنمود و هم با ياد او خوانندگان طلب رحمتى از خدا براى آن فرد مىنمودند!
در حقيقت كسانى كه مرتكب اين كار خلاف اخلاقى مىشوند پژوهشگر نيستند، مونتاژ كاران زرنگى هستند كه يك مقاله را با دوختن چندين تكه مرتبط به يكديگر مىسازند و آن را اثر ابتكارى خود معرفى مىكنند.
آسيبى كه از اين رهگذر به اصل مساله تحقيق وارد مىشود لوث نمودن چهره آن كسانى است كه اهل مطالعهاند و بر نكتهها وقوف دارند و لحن كلام را مىشناسند و به خوبى اصيل نبودن اين نوع كار را تشخيص مىدهند. اينان وقتى اين منكر تعميم يافته را كراراً مشاهده نمايند نسبت به پژوهش به طور كلى بدبين مىشوند ؛ و تأثير سوء اين آسيب، جدا از تعقيب قانونى مترتب بر اين امر خلاف، در خور بررسي است چه آن كه عمق بزه را آن جا مشاهده مىكنيم كه بتوانيم توليد فكر را با توليد جسم منطبق ساخته اهميت بيشتر نوع اول را دريابيم.
البته چنين چيزى يك خلاف شناخته شده از ديرباز زمان است و امر تازهاى نيست6، ليكن حقوق مؤلفان در آن زمان هنوز به صورت شفاف امروز شناخته نبوده است و مؤلف يا مصنف قادر به استيفاى حق خود نبوده است و امروز با قانونى شدن اين حقوق و رسميت آن در عرف نمىتوان از كنار آن به سادگى گذشت.
بنابراين بزه مزبور يك سرقت است و بايد حقوقدانان جرايم آن را با كشف مناط قطعى حكم سرقت در فقه اسلامى بيابند.
3. دلزدگى از كار پژوهش در اثر رعايت نكردن حرمت پژوهش و بى اعتنايى نسبت به آن، چنان كه قبلا متذكر شديم استفاده بهينه از كارهاى پژوهشى انجام شده نمىشود. يكى از پژوهشگران (امين رضايى) ضمن گلايهاى از مديران اجرايى مىگويد: «در واقع اكثر تصميمگيرىهاى مديران ما آنى، بدون برنامه ريزى و فردى است و با عوض شدن مدير يك برنامه يك سازمان تغيير مىكند.» (خراسان 15731: 9) و اين امر چنان كه دكتر بهزاد سلطانى مىگويد: «وقتى نتايج تحقيقات كشور عملياتى و اجرايى نمىشود مردم خود به خود از پژوهش زده مىشوند، و اين سؤال در ذهن آنها مطرح مىشود كه چرا بودجه مملكت را صرف كارهايى مىكنيم كه عملا نقشى در زندگى مردم ندارد؟» (كيهان 17834). يك نمونه زنده در شاهد اين موضوع تحقيقات بسيارى است كه در مورد زلزله انجام گرفته است. در اين تحقيقات خطوط زلزله و مناطقى كه بر روى آنها قرار دارد مشخص شده است و همچنين راهكارهاى پيشگيرى از خسارات و تلفات زلزله. اما در عين حال شاهد به بار آمدن تلفات بسيار سنگين از نظر انسانى و مادى در اثر وقوع زلزله هستيم و همچنان بر ساخت و سازهاى كارشناسى نشده و غير استاندارد خاص تاكيد مىورزيم و هيچ مقامى در امر شهر سازى از اين گونه ممانعتى نمىكند!
4. هدايت شدن طبيعى پژوهشگران داخلى به سمت كارهاى شبه پژوهشى و ناپژوهشى چون گرد آورى و ترجمه، در اثر رعايت نشدن اين حقوق .
ناديده گرفتن حقوق معنوي پژوهشگران با تبعاتي كه از آن ياد شد زمانه اي در ميان ما رواج دارد كه به قول يكي از كارشناسان حقوق جزا (فرهمند صديق، 1386، 44) شخصي به خاطر تقليد بدون اجازه از رقيب صنفي خود در شكل ظاهري سردر و كف مغازة خود، در هوستون به پرداخت چند ميليون دلار تحت عنوان خسارت ناديده گرفتن حق مالكيت معنوي جريمه مي شود.
پاسداری حقوق معنوى پديدآورنده توليدات انفورماتيك
بشر براى بهتر زيستن دست به ساختن ابزار و اشياى تازه مىزند و اين يك رويه هميشگى است، اما در كنار اين رويه، رويه ديگرى نيز وجود دارد و آن استفاده غير مجاز از هر نوآورى است.
استفاده غير مجاز از پديدههاى نوآورى شده قبل از هر چيز به مجاز بودن يا مجاز نبودن اصل استفاده بر مىگردد و اين همان چيزى است كه به عنوان حق انحصارى توليد و عرضه داشت يك شىء براى مبدعى كه اولين بار دست به آفرينش آن زده شناخته مىشود. در حالى كه گاهى مشاهده مىشود افرادى بدون هيچ رنجى كه برده باشند از نتايج رنج ديگران بدن رضايت آنان خود را بهرهمند مىسازند. به قول باباطاهر:
« گلى كه مو بدادم پيچ و تابش،
به آب ديدگانم دادم آبش،
به هفتاد و دو ملت كى روا بود؛
گل از مو ديگرى گيرد گلابش»
و يكى از مهمترين اين موارد، كپى رايت غير مجاز در حيطه انفورماتيك است.
اگر چه جامعه حقوقى امروزه نتوانسته است هنوز راهكار تأييد شده و متحد المآلى براى جلوگيرى از اين بزه اجتماعى بيابد اما عرف صالح آن را جرم تلقى نموده و مرتكب آن را مستوجب كيفر مىشناسد، از اين رو مىبينيم جوامعى كه بيشتر با اين معضل مواجه هستند از عواقب و انتشار اين بزه بيشتر رنج مىبرند و در نشست ها و رايزينىها به ارائه راهبرد پرداخته اند.
شوراى اروپا در سال 1985 در راستاى حفاظت از حقوق انسانى مصوب 1950 و معاهده جهانى حقوق مدنى سازمان ملل متحد 1966 و ديگر توافقهاى در اين زمينه - چون كنوانسيون حقوق مالكيتهاى فكرى برن و... - كميته تخصصى را مأمور بررسى و يافتن راهبردى براى اين مسأله نمود و اين كميته OECD پس از يك سال تلاش بى وقفه موافقت نامه 2001 جرايم كامپيوترى را توانست در شوراى اروپا به تصويب برساند كه از جمله بندهاى آن: تكثير غير مجاز برنامههاى حمايت شده، تكثير غير مجاز يك تويوگرافى، به كارگيرى و دگرگونى غير قانونى دادههاى شخصى است. در فصل دوم ابتدا جرايم عليه محرمانگى، تماميت و دسترسى غير مجاز به اطلاعات و سيستمها بيان شده و مصاديق آنها نظير دسترسى غير مجاز، استراق سمع، تداخل در داده هايى سيتسمها و سوء استفاده از كلمات رمز عبور ذكر شده است.
جرايم مربوط به تخلف از قانون كپى رايت (حق استنساخ) و حقوق مالكيتهاى فكرى وابسته به آن از ديگر مباحث است (بابازاده: 39).
مسأله سوء استفاده از زحمات ديگران در بخش انفورماتيك در علم حقوق در حال بررسى است، ليكن چون و چراهايى در مورد اين كه آيا مصداق سرقت هست يا نه وجود دارد. با اين حال يكى از نويسندگان حقوقى مىنويسد: «موارد ديگرى هم وجود دارد كه اگر چه از نظر نتيجه همانند سرقت مىباشند ولى شرايط خاص خود را دارا مىباشند، از جمله كپى بردارى از نرم افزارها، مسأله مهمى كه در صدر تمام جرايم كامپيوترى قرار گرفته است. شايد دبه همين دليل باشد كه سالانه ميليونها دلار صرف هزينه هاى نگهدارى و حفاظت از نرم افزارها مىشود. به نظر بعضى از دست اندركاران كامپيوتر كپى بردارى از نرم افزارها براى كسانى كه آن ها را نخريدهاند نوعى سرقت اموال فكرى مىباشد.» (طاهرى جبلى: 129) و اين امر ضرورت التفات به حقوق معنوى آنفورماتيك را مىطلبد كه خوشبختانه اقداماتى در اين زمينه در شرف انجام است.
بخش سوم: آسيب هاي درون شخصي معطوف به پژوهشگران
سخن ما از آسيبهاي پژوهش در اشخاص قوي و در ارتباط با آن چيزهايي است كه به موانع و آفتهاي دروني پژوهش مرتبط ميباشد؛ و فعلاٌ بحثي در مورد آن عده از پژوهشگراني نداريم كه بيرغبتي خود را به امر پژوهش، بهگونهاي توجيه مينمايند و از بيامكاناتي و تهي بودن زمينه و فقدان شرايط مساعد براي ابتكار و خلاقيت سخن ميگويند و مسؤولين امر را در ارزش و وقع ننهادن به پژوهش مقصر اصلي معرفي مينمايند، و از در اختيار نبودن منابع كافي مالي گلايه ميكنند، و نتيجه ميگيرند كه زمينه براي پژهش در جامعه فراهم نيست و...
ما فرض را بر اين امر مسلم قرار ميدهيم كه انسان را خداوند آفريننده همچون خود قرار داده است7 و صورت كامل آفرينندگي اين است كه از مواد بنيادين هستي بتوان چيزي ساخت كه پس از طي مراحل فرايندگري، خود يك اثر آفرينشي مفيد و كاربردي پديد آورد كه در مقايسه با وضع قبلي قابل قياس نباشد و اين يعني هنر آفرينش چيزي از عدم.
آفرينندگي يعني از تركيب دو ضد، شيء ثالثي بسازي كه هم هنر آن را دارد و هم هنر اين را و هم چيزي كه هر دو ندارند. و كدام بيزمينهگي از اين بالاتر؟ پس پژوهنده يك آفريننده است و هر آفرينندهاي خودش هر چيزي را كه در تمهيد ايدة خود لازم دارد قبلاٌ ميآفريند و براي حركت خود به انتظار كسي نميماند.
1. نداشتن جرأت علمي و فكري و روحي
حصاري شدن در تعبد و شخصيتزدگي دانشمندان و بزرگان عرصة فكر و دانش، جسارت نقد و كاوش سره از ناسرة افكار آنان را از انسان ميگيرد و پژوهندهاي كه با ديد فوقالعاده و فوق انسان بدانان مينگرد نميتواند بالاتر از سخن آنان چيزي بگويد يعني جرأت جسارت ندارد و لذا همواره مقلد ميماند و رشد نميكند و در نتيجه، علم و معرفت رشد نميكند که البته ريشة اين آسيب به مسالة ضعف اشخاص و باليده نبودن پر و بال فكر و قوة خلاقة آنان بر می گردد.
2. تكساحتي شدن فكر و مطالعه
اگر چه بنهاي معرفت در همة امور يكي است ليكن در هر رسته و شاخه به رنگ و بو و خاصيت آن در ميآيند و مسالة خاص آن ميگردند و لذا پژوهنده بايد بتواند مسائل را تاويل به مصدر بكند و مورد استعمال آن را در بسياري از رستهها با هم مقايسه كند تا بتواند فهم كاملي از آن بيابد. نمونة چنين چيزي فرهنگ است كه براي فهم درستتري بايد كاربرد و نوع كاربري آن را در همة علوم و معرفتها بررسي نمايد.
مثال ديگر مسالة معاد در الهيات است كه با مادة بنيادين DNA در علم ژنتيك ربط علمي خاص دارد. يك مادة بنيادين هرگز نميميرد و از بين نميرود و اطلاعاتش هميشه محفوظ ميماند و هميشه قابليت احياء دارد اما بهشرط آن كه قبلاٌ قابليت دسترسي به آن داده شود، همچنين يك مادة بنيادين از يك مجموعه، ساير مادههاي همسنخ و همجنس خود را ميطلبد. اين ماده پس از گذشتن ميليونها سال از مرگ صاحب خود ميتواند دوباره زنده شود و كار ساخت دستگاه مربوط به خود را از سر گيرد (مثال: مادة بنيادين قلب ميتواند قلب بسازد) و تامل در اين مساله براي پژوهندة مسالة معاد كارگشا است. مثال ديگر، موضوع تصويربرداري ذرات طبيعت از يكديگر و ضبط صداهايي است كه در امواج و غير امواج (الكترونها)، انجام ميگيرد و چون قابليت دسترسي پيدا شود حركات و صداها بههمان گونهاي كه بودهاند بازسازي ميشوند و كار حجتآوري خداوند عليه انسان خطاكار را در قيامت (كه خداوند به اشياء قابليت دسترسي ميدهد ) آسان مينمايند: «يوم تجد كل نفس ما عملت محضراً»، در حالي كه مطالعة تكساحتي در كلام ديني، با شكست برهان از خصم مواجه ميشود.
3. كوتهبيني و اندكبيني در پژوهش
پژوهش نه براي نان و آب امروز خود، بلكه بهمنظور بازگشايي راه امروز و فرداي خود و ديگران بايد مورد توجه باشد و در اين صورت، شخص پژوهنده اگر گرسنگي هم بكشد باز هم از پژوهش خود دست برنميدارد و اگر علاوه بر اين كه قدر نبيند قهر هم ببيند از هدف بلند و گران خود دست نميكشد. بدترين آفت براي پژوهنده دچار شدن به روزمرهگي است كه ناشي از ضعف بينش و نداشتن قدرت درك بالاتر است. به كساني كه پژوهش را براي بهدست آوردن سرمايه دنبال ميكنند بگوييد:
«برگردد آن كه در هوس كشور آمده است
اين عرصه نيست در خور فرّ هماي ما»
هر چند كه پژوهش همة آن مواهب را هم بهدنبال خود دارد اما انگيزه بايد قهراٌ ارزشهاي بالا باشد و گر نه شكست ميخورد. جامعهاي كه پژوهندگان آن به سودطلبي خود را آلوده سازند، فضاي آلودهاي ميسازند كه در آن، نوآوري و ابتكار و خلاقيت رشد نميكند زيرا به نوعي روزمرهگي دچار شدهاند و روزمرهگي برنامه برنميتابد و نداشتن فرصت و امكان براي برنامة بلند و درازمدت، جامعه را عقيم ميسازد و حد اكثر، آن را فقط باقي نگه ميدارد يعني فقط حيات سادهاي را براي او تامين مينمايد لذا براي نسل بعدي بايد تسليت گفت.
4. رياستطلبي، جاهطلبي و بتشدن
گاهي برخي اغراض، مادي نيستند ولي از نظر آسيب بودن، همان نقش را دارند، يكي از اينگونه هدفهاي پائين و فاقد ارزش حقيقي، مريدبازي و كسب اعتبار مردمي، و بهاصطلاح، دم و دستگاه بههمزدن است. اين همان چيزي است كه در زبان روايات « ليصرف اليه وجوه الناس» ياد شده است (شهيد ثاني 1368، 134)8. بزرگترين آفتي كه از اين ناحيه متوجه پژوهش ميشود دلمشغولي دايمي به سود و زيان و سوداگري و گاهي درگيري با ديگران بهمنظور حفظ وجهه يا غلبه بر رقيبان علمي است كه طبعاٌ اين عده به باندبازي نيز روي ميآورند. مسلماٌ در فضايي عاري از بوي خوش معرفت و سرخوشي نسبت به توليد علم، نتيجة سودمندي از اين سوداپزيها عايد ديگران نخواهد شد؛ پژوهندگاني كه با استشمام منافع مادي تحريك شوند و با همگنان خود به ستيز بر سر ماديت برخيزند، هم در هدفگذاري علمي دچار انحراف خواهند شد و هم در اخلاق علمي نمرة خوبي بهدست نخواهند آورد و هم در جامعه موقعيت والاي علمي پژوهشي نخواهند يافت و مردم ساده آنان را همچون صنفي از خود، و در رديف خود خواهند دانست (تازه اگر مقررات بازي را رعايت كرده باشند). مطالعة هر چند كوتاه و گذرا در احوال بزرگاني كه تاريخ از آنان بهعظمت ياد كرده و سهمي وافر در توليد فكر جديد داشتهاند ( ابوعلي سينا، سهروردي، ملاصدرا، شهيد مطهري و...) بهخوبي اين مدعا را ثابت و مبرهن مينمايد كه فتح قلههاي تعالي و عظمت، در گرو بياعتنايي به اغراض دون مادي و هدفهاي كوتاه و بيارزش، و گذشتن از موقعيتهاي موهوم آدمهاي عادي است.
5. زبوني در بستر خروشان رودخانة كور جامعه
اگر درست بررسي كرده باشيم درمييابيم كه وضعيت جامعة اغلب دانشمندان سلف، در شرايطي نبوده است كه علم و عالم را وقعي نهند و مستعد پرورش نخبگان باشد. در واقع، آن بزرگان عصيانگراني بودهاند كه عليه شرايط زماني ناميمون و علمگريز خود مقاومت كردهاند، از اين روي، نگارنده باور ندارد كه براي پرورش علم و عالم و توفيق در توليد علم، حتماٌ بايد شرايط مساعدي باشد. اكثر آثار بلندپايه در تبعيدگاه ( رسمي يا غير رسمي) نگاشته شدهاند. سليم بن قيس هلالي كتاب خود را كه به همين نام معروف است (ترجمة آن: اسرار آل محمد) دور از چشم حاكمان زمان تحرير نموده و صحيفة سجاديه را امام زين العابدين در خفا از بو بردن حكومت وقت ماثور فرموده كه تا مدتها بهعنوان يك كتاب قاچاق در ميان علويون دست به دست ميشد و آن را به هر كس نميدادند. ابوعلي سينا كتاب القولنج خود را در زندان نوشته و ملاصدرا اغلب آثار حكمي خود را در روستاي كهك قم (تبعيدگاه او) پديد آورده است. اخيرٌا هم بسياري از علماي اسلام را ديدهايم كه كتابهايي در زندان و يا تبعيدگاه نوشتهاند و همة اينها نشان از آن دارد كه آنچه شرط اصلي پژوهش است تعهد، عشق به نوع كار، و جوشش دروني در اثر قليان انديشه ميباشد. لذا با آماده بودن اين شرايط اصلي كافي، يك دانشمند پژوهنده نبايد منتظر پديد آمدن شرايط لازم و كمكي باشد. انتظاري كه از يك فرد آگاه و با بصيرت ميرود اين است كه عليه حركت خروشان كور جامعه بجوشد و بخروشد و بر آن بشورد و فضاسازي كند نه آن كه زبونانه در برابر آن تسليم باشد. اصلاٌ نقش و رسالت نخبة علمي همين است كه قبل از خلق و آفرينش ساير آثار علمي، به خلق محيط مستعد همت گمارد و بهعبارت ديگر، جادهساز باشد نه فقط رهرو طريق صاف، كه او يك هنرمند است و رهروي ساده هنر نيست.
در حقيقت، يك نويسنده، محقق و پژوهشگر، متفكر و انديشمند با بصيرت همان ملوان كشتهكاري است كه لنج خود را در ميان بركههاي باريك و پر از صخره بتواند بدون شكست از برخورد با موانع طبيعي، هدايت نمايد.
6. نداشتن سازمان زبان منسجم مناسب در دستگاه ذهن
منظور ما از اين گزينه، دو چيز است: يكي نداشتن روش مناسب در كاوش هر علم و رستة معرفتي؛ چه آن كه هر دانشي متناسب با خصوصيتهاي خودش روش خاصي را برميتابد كه آن ديگري با آن بيگانه است و اين روش در آن، فاقد اعتبار. شايد بهجرات بتوان ادعا كرد كه علت شكست تحصلگرايان (پوزيتيويستها) و دانشمندان حسگرا و تجربهگرا همين امر بود؛ يعني آنها ميخواستند امور ماوراي طبيعي را با همان ابزار فهم مادي كه مناسب با دانشهاي فيزيكي و طبيعي محض بود بفهمند و نميشد و لذا در صدد انكار آنها برميآمدند كه رخ نمودن مظاهر حتي طبيعي اما ماوراي تجربي (همچون وجود الكترون) موجب فضيحت و شكست حتمي آنان شد؛ مثلاٌ يكي از اين موارد، موضوع تجربة ديني و بهعبارت ديگر، معرفت اهل دل است كه در عرفان نظري يا عملي بهوضوح مشاهده ميشود و جاي انكار ندارد تا جايي كه عدهاي از دانشمندان الهياتي غرب را بر آن داشته است كه اين امر را يكي از مسلمترين براهين معرفت نسبت به خداوند بهحساب بياورند. حافظ در اين مورد ميگويد:
«چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطا است
سخنشناس نهاي جان من خطا اينجا است» (حافظ)
ديگري هدفمند نبودن فكر، و بهطور كلي روشمند نبودن آن در موضوعات پژوهشي است كه اين ا مر محتاج نگاهي ساختشناسانه و سازماني است. شما اگر تواناييهاي معرفتي خود را درست بررسي كنيد آنها را بهمثابة يك دستگاهي خواهيد يافت كه همة اجزاي آن از سنخ خود آن، و متناظر با ساير اجزاء ميباشد. اين در صورت فطري بودن و بهاصطلاح، دستنخورده بودن آن است. اما پس از چندي با ورود گونههاي اطلاعات جوراجور به انبارة ذهن، داشتهها و دانستهها با هم هماميزي مينمايند و درهم برهم ميشوند و كار تميز را براي دارندة خود مشكل و دشوار ميسازند. اينجا است كه موضوعات تداخل پيدا ميكنند و رشتة بحث به تشتت، و گاهي به بحران و سردرگمي كشيده ميشود.
7. ايدهگرايي، ذهنيگرايي و تابعي نبودن كار پژوهش
يك پژوهنده خود را در برابر چه چيزي مسؤول دانسته و كار خود را آغاز نموده است؟ آيا مسائل جامعه است، يا مسائلي كه دور از پيرامون او، ذهن او را به خود مشغول داشتهاند؟ اكنون اينها آيا مورد نياز آني يا بعدي جامعة او هستند، يا فقط به همين دليل به آنها رويكرد پيدا نموده كه بر ذهن او نشستهاند؟ مورد اول، تابع نيازي است كه رخ نموده و دانشمند يا پژوهشگر را به خود دعوت نموده است ( مانند بسياري از موضوعاتي كه شهيد مطهري كار كرده است ) و اصطلاحاٌ اين دسته را مفيد يا تابعي مينامند؛ اما دستة دوم، معمولاٌ براي نيل به هدف اجتماعي و مفيدي (نه ارزشي) كار تعقيب نميشود و صرفاٌ علاقه و وابستگي خاطر خود نويسنده و پديدآوردنده است. اين گونه را علم براي علم مينامند، يا علم براي دل. هدف در بيرون از دانش نيست، در درون خود آن يا در درون خود او است، و از اين نظر در اصطلاحسازي خود، از اين گونه بهعنوان ايدهگرايي و ذهنيگرايي ياد كرديم. برخي براي توجيه كار يا برنامة پژوهشي خود، نام اين دسته از تلاشها را كار بنيادي مينهند ليكن فرق بسيار است بين بنيادي و مفيد كاركردي و كار براي خودِ كار كردن. اسلام اهل علم را نسبت به انتشار آن در زمان ظهور بدعتهاي خانمان برانداز، يا براي روشن نمودن راه انسانها و رهانيدن آنان از خطر گمراهي، و نجات جامعه از قيد ستمپيشهگان 9، مسؤول دانسته است و علمي را عبادت دانسته است كه در خدمت جامعه باشد و جز اين را آسيب تلقي ميكند. (علم مضر، اهتمام به مالايعنيه) 10
خاتمه: راهبردها
راهبرد 1: نهادينه شدن پژوهش چونان يك فرهنگ
گرايش به امر پژوهش تا به عنوان يك ارزش شناخته شده و هنجار اجتماعى در نيايد و به عنوان نقش دار اصلى در "روابط ميان جمعى" در نيايد همواره موقعيتى حاشيهاى و محدود خواهد داشت و همچون هدفى معطوف به تأمين معيشت (از سوي شخص)، و امري تزئيني - تشريفي و در خور پز (براي مجريان) رويكرد خواهد يافت. در حقيقت چنين پژوهش هايي داراي كاركرد اجتماعي نيست و تنها كاربرد آن در بيلان دهي براي تشويق و ترفيع شغلي، و تخصيص بودجه است.
بديهى است در چنين وضعى همين كه پژوهشگر بتواند آن هدف را به گونه راحتتر و بى دردسرترى به دست آورد از آن روى خواهد گردانيد چنان كه هم اينك برخي از اساتيد ما ترجيح مىدهند فقط تدريس نمايند، و حتى به جاى تدريس هم اگر امكان آن فراهم باشد مديريت شركت اقتصادى بنمايند و...
توجه به این نکته لازم است که پژوهش یک امر تکنولوژیک نیست که تنها انتقال آن بتواند مصرف کننده را بی نیاز کند، زیرا پژوهش از مقولة ذهن است که خلاقیت در آن حرف اول را می زند؛ بنا بر این، مولد است و لازمة تولید به کار گیری ذهن برای ازدیاد فهم است. روی این اصل فرهنگ خاصی را می طلبد که فضای ذهن را تسخیر نماید و پژوهشگر را از کمیت به کیفیت و روزآوری سوق دهد. در واقع، فرهنگ پژوهش متکفل چند امر است:
یک - دارندة خود را از بازار مکاره "زندگی برای زندگی"، بیرون می آورد؛ به او بینش وسیع و عمیقی می بخشد که همواره در افقی فراتر از کسب درآمد و بودن در بند سود و زیان مادی قرار داشته باشد و تنها به توسعة مسأله بیندیشد.
دو – مهارت های بدیعی به دارندة خود ارزانی می دهد که خاص خود او است و در کتاب های روش شناسی نیامده اند؛ پر روشن است که آن چه در کتاب ها وجود دارد چیزی جز تجارب ارزنده و آزمودة محققان ÷یشین نیست.
سه – پژوهشگر را در فضای فرایندی توسعة فهم جامعة خود قرار می دهد، بدین معنا که چنین فرهنگی به او امکان آن را می دهد که روحیة کاوشگری، تجزیه و تحلیل، نقد و کشف رابطة سوژه ها را به سایرین به هر وسیلة ممکن انتقال دهد تا جامعه ای نقاد و پرسشگر فراهم آید؛ بدیهی است که آموزش در تحقق این امر باید همیاری پایاپا داشته باشد، یعنی نظام آموزشی مبتنی بر محوریت پژوهش بدین معنا باشد؛ چنان که پیش از این روحیة اندیشه ورزی – تجزیه و تحلیل و کاوش صحت و سقم نظریه ها خارج از سطح کتاب به منظور فرایندگری در تولید نظریة تازه- در حوزه های علمی دینی روایی و کاربرد داشته، که دروس خارج حوزوی گویای آن است.
مسؤولان عالى جامعه بدانند كه شاخص اصلى حيات و بيدارى، رشد و پويايى، برنايى و نيرومندى جامعه را ميزان جنب و جوش عناصر پژوهشگر در خلق آثار نو و ابداع نظريههاى تازه و به دست آوردن برگ هاى برنده در رقابت جهانى تعيين مىنمايد؛ و پژوهش شاكليد همة قفل های بستة محورهای زندگی در اقتصاد و سياست است و بى آن چنين جامعهاى از عمدهترين حق خود يعنى حق حيات در عرصه جهانى محروم خواهد ماند؛ و اين مىطلبد كه فرهنگ پژوهشى در جامعه نهادينه شود.
لازمه نهادينه شدن پژوهش علاوه بر ورود آن به عرصه آموزش رسمي و رسوخ به سطح آموزش ابتدائي، راهنمائي، متوسطه و دانشگاه، ورود به آموزش عمومي جامعه فضاسازي در جامعه و ايجاد نظام بهينة پژوهشي است، به گونه اي كه عناصر انساني را ترغيب به دانش ورزي و كند و كاو علمي نمايد (چنان كه در مورد فوتبال اين چنين است). يكي از کارشناسان در زمينه اين آسيب پژوهشي در حوزة مطالعات قرآنی مي نويسد:
«در فرايند مطالعات معرفتي و ديني و حوزة دين و معارف ديني شايد يكي از دلايل مهجوريت قرآن كريم غفلت از روش هاي متنوع و متعدد تحقيق و طراحي نظام پژوهشي پيشرو است. از پيش شرط هاي مهم در امر پژوهش در علوم ديني گرايش به سمت تحقيق و مدل هاي پژوهش و شناخت فرايندهاي آن است كه اين مهم در يك نظام بهينه و كارامد اتفاق مي افتد» (خنيفر، 1386، 6)11.
راهبرد 2: پیوند دادن آموزش با پژوهش
قبل از هر دستگاه ديگر دستگاه آموزش عالي در دو فاز دانشگاه و حوزه در اين رابطه بايد نسبت به استحاله كامل پژوهش در ميدان حرارتي رشد هوش جهاني احساس خطر نمايد و هويت علمي انديشهاي را به عناصر دانشمند و انديشمند باز گرداند.
در واقع آن زمان ميتوانيم از احيا و ارتقاي روحيه علمي و پژوهشي در جامعه سخن به ميان آوريم كه نظام های آموزشي نيز، اساس برنامه خود را مرتبط با پژوهش و تحقيق نمايد.
حاكم شدن روحيه آموزشي صرف بر اساتيد ما به جاي روحيه پژوهشي از اين سوي، تحليل روحيه كنجكاوي و پرسشگري را از سوي ديگر در دانشجويان ارمغان مي دهد كه مساله خاص آزمون های سراسري و حاكم شدن "جوّ كنكوري" بر جوانان ما قبل از دانشگاه و در مدارس، آنان را از انديشه كند و كاو و تحليل انباشتي از دادهها و استنباط و تخريج و زايش و رشد معلومات از دل خود اندوختهها ـ مفهوم حقيقي تحقيق ـ باز داشته و در واقع آموزش را از پژوهش بيگانه ساخته است .
راهبرد 3: سرمایه گذاری ملی
دولت در عصر ما نه به عنوان حكومتي كه موظف به برپاكردن«بيت الحكمه» ، «نظاميه» ، و «دارالفنون» است (كه آن دورانش سپري گشته است) بلكه به مثابه دستگاه گستردة جامعه كه اهرمهاي لازم را در اختيار دارد و نماينده مردم است و در برابر جامعه نسبت به رشد و پيشرفت، و حسن اداره آن مسوول مي باشد، وظيفه مند تاكيد روي اين متغير است و مي طلبد تا با رويكرد به اين امر در تمامت دستگاه خود و واگذاري پژوهش ها به پژوهشگران آزاد همراه با نظارت دقيق خو و تامين مكفي آنان - علاوه جنبه تشويق نيز دارد - در همگاني شدن اين ارزش و هنجار اجتماعي نقش اساسي ايفا نمايد تا حقوق پژوهشگران و پژوهش هر دو استيفا گردد.
به راستي آيا هيچ گاه انديشيدهايد كه چرا اساتيد ما ـ كه در واقع محققان تيز بين و مجربي نيز هستنند ـ تدريس را به جاي تحقيق بر مي گزينند؟
راهبرد 4: دفاع از حقوق معنوی پژوهشگران
مساله حقوق معنوى مترتب بر خلق آثار فكرى در عصر جديد اهميت فوق العادهاى پيدا كرده است و چون گذشته نيست كه در اثر محدوديت نسخه بردارى و تكثير آن فرصت سوء استفادهها نيز، محدود باشد. «آثار هنرى و ادبى، و همچنين اختراع ها و اكتشاف هاى بشرى كه در كشورى پديد مىآيند، با طرقى ارتباطى و رسانههاى همگانى نوين در مدتى كوتاه به كشورهاى ديگر راه مىيابند و گاهى جنبه جهانى پيدا مىكنند. تكنولوژى جديد و شيوههاى نوين تبادل اطلاعات، به ويژه ابزارهاى الكترونيكى امروز، انتقال اطلاعات، پديدههاى علمى و فنى و آفريدههاى فرهنگى و سير و جريان آن ها را در سراسر جهان آسان كرده است. به همين دليل تجاوز به حقوق مادى و معنوى پديد آورندگان اين آثار هم فزونى گرفته، حقوق مالكيتهاى فكرى حساسيت بيشترى پيدا كرده و توجه قانونگذاران و زمامداران كشورها را بيش از پيش به خود جلب نموده است.» (آيتى 1375: مقدمه از دكتر سيد حسين صفايى) و اهميت يافتن اين موضوع موجب شده است تا عموم كشورها در انديشه جلوگيرى از تضييع زحمات و سلب حقوق پديد آورندگان به چاره جويى بيفتند و قوانينى را وضع نموده همگى با امضاى آن ملتزم به رعايت حقوق ديگران گردند تا امنيتى جهانى به وجود آيد و از ساير پيامدهاى منفى آن نيز، جلوگيرى شود. چه آن كه «آثار ادبى هنرى و علمى يك قوم مقولاتى ايستا، بومى و منطقهاى به شمار نمىآيند... عصاره آفرينش فكرى فرهيختگان هر جامعه مرزهاى جغرافيايى را در نورديده و تا دور دستها انتشار مىيابد. در كشور ما از هنگام تصويب نخستين قانون مربوط به حقوق پديد آورندگان مقوله پيوستن يا نپيوستن به قرار دادهاى جهانى محل نزاع موافقان و مخالفان بوده و هر كدام استدلال هايى در اثبات راى خود ارائه مىنمودند. از سويى، گذاشتن مساله در هالهاى از ابهام براى هميشه به اعتبار جهانى نظام ما آسيب و خدشه مىرساند.» (آيتى 1375 تلخيص).
نتيجه
با تأمل در آن چه از آن ياد شد، نتيجه اي كه مي گيريم اين است كه همان شيوة مرضية علماي سلف ما در امر اجتهاد و استنباط بهترين شيوه براي پژوهش در مسائل ديني است و رويكرد مقلدانة ساده لوحانه از شيوه هاي وارداتي امري سرگرم كننده است كه خود بزرگترين آسيب پژوهش حوزوي است.
فرهنگ پژوهش اگر به صورت يك نظام فكري و علمي نهادينه نشود و فضاسازي ننمايد رغبتي در اين مهم از سوي دانش آموختگان ما بدان نخواهد بود و اين امر مي طلبد كه مسؤولان امور جامعه به سياست گذاري هاي كارشناسانه مبادرت ورزند.
پژوهشگران مسائلي دارند كه تا حل نشوند اشتغال ذهني بدان ها آنان را قادر به حل مسائل علمي نخواهد كرد و اين بديهي است؛ هر چند كه نقاط قابل توجهي نيز وجود دارند كه التزام و رعايت آن ها عطف توجه پژوهشگران را ايجاب مي نمايد. جز آن چه در اين نوشتار كوتاه به آگاهي رسيده است نقاط آسيب فراواني وجود دارند كه پرداختن به همة آن ها از حوصلة يك نوشتاره بيرون است و طرح پژوهشي كلاني را مي طلبد.
منابع:
قرآن مجيد.
آيتى، حميد، (1375)، حقوق آفرينشهاى فكرى، تهران - نشر حقوقدان.
ازکمپ، استوارت، (1386)، روان شناسی اجتماعی کاربردی، ترجمه فرهاد ماهر، مشهد- به نشر، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ ششم.
امام علی(ع)، (1376)، المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه، بخش دوم: نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم - مؤسسه تحقيقاتي امير المؤمنين (ع) .
بابازاده، قاسم، مجله حقوق انفورماتيك. ش 81.
پژوهنده، محمدحسين، (1385)، «نظام آموزشي – پژوهشي پرورش محور»، انديشه حوزه، شماره پياپي 62-61، (ويژه جامعه ديني 5-4)، آذر – اسفند 1385.
جعفري، يعقوب، (1382)، «نقد بر نقد در بارة آية كريمه: و ان كان مكرهم...»، ترجمان وحى. س 7. ش 1.
حافظ، شمس الدین محمد، (1380)، آئینة جام، همراه با یادداشت های استاد مطهری، تهران – انتشارات صدرا، چاپ پنجم.
خنيفر، حسين، (1386)، «بايسته هاي نظام پژوهشي در علوم ديني»، فصلنامه پژوهش و حوزه، شماره پياپي 29 (سال هشتم، شمارة اول، بهار).
روزنامه خراسان، شماره: 15731 (1382/9/26) .
روزنامه كيهان، شمارههاى: 17834 (1382/9/23) ؛ 17835 (1382/9/24) ؛ 17836 (1382/9/25) ؛ 17837 (1382/9/26).
شهيد ثاني، الشيخ زين الدين بن علي العاملي، (1368)، منية المريد في آداب المفيد و المستفيد، تحقيق رضا المختاري، دفتر تبليغات اسلامي – قم، طبع 1/ 1409هـ ق.
طاهرى جبلى، محسن. مجله قضائى و حقوقى دادگسترى. ش 9.
فرهمند صديق، مهدي، (1386)، «تاريخچه حقوق مالكيت معنوي»، دادرسي، شماره پياپي 63 (سال 11 مرداد و شهريور 1386).
قانون «حمايت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان» مصوب 11 ديماه 1348.
قانون (آئين نامه اجرايى ماده 121) «حمايت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان» مصوب 1350.
مطهري، مرتضي، (1375)، علل گرايش به ماديگري، انتشارات صدرا، چاپ هشتم .
مطهري، مرتضي، (بي تا)، امدادهاي غيبي در زندگي بشر (به ضميمه چهار مقاله ديگر)، انتشارات صدرا.
1. نویسنده و پژوهشگر حوزه علمیه خراسان، رئیس گروه علوم و معارف قرآنی ، دانشگاه علوم اسلامی رضوی- مشهد.
آدرس: مشهد، بلوار شريعتي، شريعتي 55 كوچه اول سمت چپ بعد از چارراه پلاك 54 (جنوبي)، كد پستي: 9184146151 محمد حسين پژوهنده. mhp_184@yahoo.comE. mail:
تلفن منزل: 5219254 (0511) شمارة همراه: 09366143184 شمارة محل كار: 8545025 (0511)، نمابر: 8545075 (0511) مجلة علمي پژوهشي انديشه حوزه.
2 . ازکمپ، استوارت، (1386)، روان شناسی اجتماعی کاربردی، ترجمه فرهاد ماهر، مشهد- به نشر، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ ششم.
3 . حافظ، شمس الدین محمد، (1380)، آئینة جام، همراه با یادداشت های استاد مطهری، تهران – انتشارات صدرا، چاپ پنجم، غزل 142 ، ص 96.
4 . Anti-Scientific Movement
5 . رك . پژوهنده، محمدحسين، (1385)، «نظام آموزشي – پژوهشي پرورش محور»، انديشه حوزه، شماره پياپي 62-61، (ويژه جامعه ديني 5-4)، آذر – اسفند 1385. صص 254 – 250.
6 . يعقوب جعفرى مىنويسد، ابن هشام باب اول مغنى را از كتاب «الجنى الدانى فى حروف المعانى» از حسن بن قاسم المرادى استراق نموده است. (جعفري، 1382، 16).
. 7 اشاره به آيات اول سوره بقره كه انسان را در زمين خليفه خود قرار داده است.
8. قال صلي الله عليه و آله: « من طلب العلم ليجاري به العلماء، او ليماري به السفهاء، او ليصرف به وجوه الناس اليه ادخله النار » ( شهید ثانی، 1368، 134).
9. اشاره به بيان امام علي (ع) در خطبه شقشقيه: « و ما اخذ الله علي العملماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم ...» ( امام علی، 1376، 6).
10. و قال صلي الله عليه و آله: « اشد الناس عذاباٌ يوم القيامه عالم لم ينفعه علمه » ( شهید ثانی، 1368، 135) .
11 . خنيفر، حسين، دكتراي مديريت آموزش و عضو هيأت علمي دانشگاه تهران.